لعل شیرینی چو خندان می شود


در جهان شیرینی ارزان می شود

قد او هر گه که جولان می کند


گوییا سرو خرامان می شود

پرتو رویش چو می تابد ز دور


آفتاب از شرم پنهان می شود

قصه زلفش چون نمی گویم به کس


زانکه خاطره ها پریشان می شود

من نه تنها می شوم حیران او


هر که او را دید حیران می شود

مه چو می گوید، چه بنوازم ترا؟


تا نگه کردم، پشیمان می شود

هر که را شاهی عالم آرزوست


بنده درگاه سلطان می شود

خسروی کز کلک گوهر بار او


کار بی سامان به سامان می شود